Friday, February 16, 2007

.دنیایی که بتوان در آن بد ترین دلایل را توجیه کرد،دنیایی خودمانی است

Monday, February 5, 2007

خوب اینجا هیچ ربطی به من نداره،یه زمانی بهت می گفتم از هیچ چیزی اندازه نوشته هام بدم نمی آید، واسه اینکه هر کدامشون 
منو یاد چیزی می اندازد که دیگه نیست،از کودکی و شرم و حیای نوجوانی و بستنی دست دوستم تا ابری که شکل خرگوش بود 
و بارون شد وشیشه شکسته همسایه و رد انگشتم روی صورت همکلاسی ام تا دوستانی که الان افسانه شده اند ، تا تو

من روزگاری هیچ کس بودم ، ....روزگاری همه کس شدم ،روزگاری مردم(با احترام به بورخس)حسش نبود همشو بنویسم 

Sunday, February 4, 2007

ابتدا ، انتها ، و اینک ایتدای انتها، منتهی به انتها

کی می دونه که از کجا شروع شد؟از ابتدای دم بادبادک که تو هوا تاب می خورد،
از انتهای نوک انگاشتانم،
از افق خیره چشمام،از آسمان ، یادته سقف آسمان چکه می کرد؟
یادته نگاه خیره ام را روی انتهای پیاده رو ها؟
می گفتی احساس می کنم اصلا گوش نمی دی.... نگاهم 
 فرسوده تر از اون بود که بتونه تا انتهای زمزمه ات ، وزن  گرمای
صدایت را تحمل کند.حداقل صدایت قشنگ بود ، مثل صدای چشمه از ابتدای جوشیدن اش
 ،...کسی صوت می زند ، هی تو 

sitting naked by the phone would you touch me?
نه همه چیز همیشه از یک شوخی شروع می شود ، اوسط می فهمی جدی بوده ، اما اینجا مرکز ثقل جهنم ، دوست داری خدا را به  لجن بکشیم؟من ...بد ترین نا سزا به روزگار ، وصله نا چسب و ناجور....دستم را می گیرم می آرمش تا نزدیکی تو ، دستم شرمنده نگاهم می کند ، تو جیبم قایم می شود و تو لحظه ای بعد .... لحظه بعد برای بعد....حتی قلبم مثل گنجشک کوچکی که تو دست های بچه ای در تقلای آزادیست میزند و عاقبت میمیرد....وصیت می کند جایی نزدیک خدا دفنش کنند ، جایی که اولین نفر باشد که صدای خنده خدا ، صدای خشم و ناله و آخرین زجه اش را می شنود
حالا  این منم که در ابتدای این از ابتدا تا انتها ویرانه ایستاده ام، فریاد می زنم و صدایم ....صدایت چقدر ....صدایم حتی به ابتدا ....این انتها؟...صدایم....و  صدایت روی درختی روبه رویم لانه می سازد ، هر روز صبح اولین صدا صدای تو بود ، گنجشک ها لای موهایت لانه می سازند ، نگاهت می کنم ، فقط گنجشکی پر می زند و می رود تا جایی که نگاهم ، نه حتی خیالم هم نمی تواند تا ابد بی صدایت ،صدای ، این ،نهۀ، همه ، صدای چشمه ، الاکلنگ بازی بچه ها ، صدای زندان....در چهار دیواری زندگی حبس شده ام ....گریزی هست؟بی صدایت....انتهایی که از ابتدا ، در ابتدا بود